عشق باید بوی کهنگی بدهد !

اگر به دقت به دنیا نگاه کنید ، می بینید که اکثر چیزها ما را به یاد گذشته می اندازند و خیلی کم پیش می آید که با دیدن چیزی به آینده متمرکز شویم ! حداقل برای من اینگونه بوده ! من همیشه خاطرات را از رویا بیشتر پسندیده ام ! دفتر های کهنه چندین سال پیشم را از دفتر های نو و تا نخورده بیشتر دوست داشته ام ! همین است که به نظرم چیز های قدیمی دوست داشتنی ترند مثل عشق ! عشق باید بوی کهنگی و خاک بدهد ! عشق باید تو را یاد هزار سال گذشته بیندازد که چه درد هایی که نکشیدی و چه رنج ها که نبردی ! اینگونه بیشتر دوستش خواهی داشت و قدرش را بیشتر خواهی دانست ! عشق های کهنه اما دیگر تپش قلب ندارد ، نفست را نمی گیرد ، دستانت را به لرزه نمی اندازد ، فقط آرامت می کند ! طوری که انگار دوست داشته باشی سالها بنشینی و نگاه کنی آن درخت تنومنده عشقتان را که چه روزهایی آبش دادی و چه روزهایی که برای خشک شدن برگ هایش غصه خوردی و ریشه اش را تقویت کردی تا بماند و نمیرد و حالا چه درخت تنومندی شده است برای خودش ! و یک لحظه به خودت می بالی که چه عشقی و چه معشوقی !